بسته
(0) کالا
هیچ محصولی در سبد خرید شما وجود ندارد.
بخش های آکادمی فوتبال دُرفَک البرز
    فیلترها
    Preferences
    جستجو
    خبرخوان

    مقالات دُرفَک

    هدفی که همه چیز را تغییر داد | پابلو زابالتا
    0 هدفی که همه چیز را تغییر داد | پابلو زابالتا

    هدفی که همه چیز را تغییر داد

    پابلو زابالتا

    بازیکن، منچسترسیتی، 2008-2017; کمک مربی، آلبانی، 2023

    همسایه های پر سر و صدا یادم می آید که سر الکس فرگوسن در سال 2009 ما را اینگونه صدا زد.

    یونایتد در آن زمان تیم برتر منچستر و همچنین یکی از تیم های برتر در لیگ برتر انگلیس بود. در همین حال، سیتی از زمان ورود مالک جدید شیخ منصور در سال 2008 دستخوش دگرگونی بزرگی بود. من هم در آن سال به سیتی رسیده بودم.

    در فصل اول و دوم حضورم در باشگاه، نمی‌توانستیم به مبارزه برای قهرمانی در لیگ برتر فکر کنیم. ما نه تیمی آماده برای آن داشتیم و نه ذهنیتی. اما ما گام های مهمی برداشتیم، به خصوص در پایان فصل 2010/2011، زمانی که منچستریونایتد را در نیمه نهایی جام حذفی شکست دادیم و در فینال 1-0 مقابل استوک سیتی پیروز شدیم.

    این اولین جام سیتی تحت مالکیت جدید بود.

    قهرمانی منچسترسیتی در فینال جام حذفی در سال 2011 اولین جام بزرگ آنها پس از جام لیگ 1976 بود.
    با رفتن به فصل 2011/12، ما کاملاً متعجب بودیم که سالی بود که باید لیگ برتر را ببریم. ما همه چیز داشتیم - سطح بسیار بالایی از نظر بازیکنان، زیرساخت ها و ذهنیت برنده بودن.

    حالا ما آماده بودیم و این را در طول فصل نشان دادیم، و خواسته‌های رقابت با یونایتد و مستقیماً مقابل یونایتد را قبول کردیم. ما هر دو بازی مقابل آنها را در لیگ برتر بردیم، 1-0 در زمین خود و 6-1 در اولدترافورد. 6-1 یک پیروزی فراموش نشدنی بود.

    "ما قبلاً چنین فشاری را احساس نکرده بودیم"

    در هفته منتهی به آخرین بازی فصل، با توجه به عنوان قهرمانی، تنش های زیادی وجود داشت. همه ما تحت فشار بودیم. این پروژه ای بود که از چهار سال قبل شروع شده بود و ما موظف بودیم که برنده شویم وگرنه ضربه بزرگی خواهد بود. بخشی از مردم مخالف کاری بودند که سیتی انجام می داد. آنها گفتند: "پول در نهایت هیچ چیز خوبی را تضمین نمی کند."

    اما این پروژه در جهت دستیابی به چیزهای خوب بود و بازیکنان شروع کردند به سیتی به عنوان یک تیم مهم برای رفتن و بازی کردن. به این ترتیب، باشگاه توانست بازیکنان بزرگی را به خدمت بگیرد و با آنها نه تنها برای لیگ برتر، بلکه به موقع برای لیگ قهرمانان هم بجنگد.


    در تیم 2011/12، چهار بازیکنی بودند که قبل از ورود مالک جدید در باشگاه حضور داشتند: وینسنت کمپانی، میکا ریچاردز، جو هارت و من. در واقع به ما «بازماندگان» می گفتند. بقیه همگی با مالک جدید وارد تیم شدند.

    جدا از همه فشارهایی که به خودمان وارد کردیم، فشار رسانه ها هم بود. در تمام هفته صحبت های زیادی در مورد سیتی وجود داشت، چیزی که ما به آن عادت نداشتیم. ما قبلاً چنین فشاری را احساس نکرده بودیم، زیرا یکی از علاقه‌مندان برای کسب عنوان بود. با رفتن به آخرین بازی، ما با 86 امتیاز با یونایتد در جدول برابر بودیم، اما برتری بزرگ ما با اختلاف گل - 8 بهتر از یونایتد - به معنای برتری ما بود.

    ما می‌دانستیم که آنها برای دفاع در یک بلوک پایین عقب می‌نشینند و منتظر ضدحمله یا ضربه ایستگاهی هستند.»

    بنابراین ما به مدت هفت روز کانون توجه اصلی بودیم، اگرچه این چیزی در تمرینات تغییر نکرد. مربی ما، روبرتو مانچینی، به برنامه معمولی که در کل فصل به آن عادت کرده بودیم، پایبند بود. اگر او چیزی را تغییر می داد، می توانست ما را عصبی تر کند.

    در آستانه بازی فینال تنها یک تغییر ایجاد شد که آن هم برابر QPR بود. انتخاب مانچینی برای تغییر اوضاع نبود، بلکه به دلیل محدودیت های شرایط بود. ما همیشه صبح قبل از بازی به پیاده روی می رفتیم، اما در آن روز آخر نتوانستیم. از صبح زود هواداران سیتی در اطراف هتل ما حضور داشتند. بیرون رفتن برای ما غیر ممکن بود.

    هر چند این مهم نبود. وقتی همه آنها را آنجا دیدیم احساس شگفت انگیزی بود.

    ورود به ورزشگاه ما به همان اندازه باورنکردنی بود. در داخل اتوبوس می‌توانستید میل هواداران سیتی برای برنده شدن را احساس کنید. نسل جدید و قدیم با هم بود. آخرین باری که این باشگاه موفق به کسب عنوان قهرمانی شده بود، سال 1968 بود. از آن زمان، آنها در چند نوبت در رده دوم و حتی تا سوم بودند. با این حال، آن روز می توانستیم قهرمان انگلیس شویم.

    مانچینی در صحبت های قبل از بازی تاکید کرد که باید زودهنگام گل می زدیم. QPR خود به یک امتیاز نیاز داشت تا بیدار بماند. به همین دلیل می‌دانستیم که آن‌ها برای دفاع در یک بلوک کم پشت می‌نشینند و منتظر ضدحمله یا ضربه ایستگاهی هستند تا ببینیم می‌توانند گل بزنند.

    "به عنوان یک مربی، باید آگاه باشید که این فقط ایده شما از بازی نیست که مهم است."

    ما باید بیرون می‌رفتیم و سعی می‌کردیم سریع پیش بیفتیم، زیرا در فوتبال اگر بلوکی را که در عمق دفاع می‌کند نشکنی، حریف تبدیل به خیابان می‌شود.

    در تفکرشان بلندتر سپس هر چه زمان می گذرد، عصبی و عصبی تر می شوید. ما به آنچه مانچینی به ما گفت ایمان داشتیم، مانند تمام سال. او مربی بود که ما را به آن نقطه رساند.

    همیشه در تاریخ خواهد ماند که مانچینی مربی ای بود که اولین عنوان قهرمانی لیگ برتر را در پروژه جدید سیتی به دست آورد. سپس مانوئل پلگرینی و پپ گواردیولا آمدند.

    روبرتو مانچینی در سال 2009 جانشین مارک هیوز به عنوان سرمربی منچسترسیتی شد و با قهرمانی در سری آ به عنوان مربی اینتر و قهرمانی در جام حذفی ایتالیا با فیورنتینا و لاتزیو
    همه مربیانی که من در سیتی داشتم وجه اشتراک داشتند: رفتار خوب با توپ و می‌خواستند تیمشان قهرمان شود، فوتبال خوب بازی کنند. من بسیار با ایده سبک پیوندی فوتبال موافقم. همینطور سیلوینیو که به عنوان کمک مربی تیم ملی آلبانی با او کار می کنم.

    اما به عنوان یک مربی، باید توجه داشته باشید که این فقط ایده شما از بازی نیست که مهم است. بخش بسیار مهم دیگری نیز وجود دارد: مدیریت گروه. مانچینی در طول فصل 2011/12 توانست گروه را به خوبی مدیریت کند. تیمی با بازیکنان بزرگ، اما با شخصیت های متفاوت بود. باید همه چیز را خوب مخلوط کنید تا کار کند.

    مانچینی در بازی مقابل کیو پی آر هم این کار را کرد. این یک بازی دیوانه کننده بود، نه تنها به این دلیل که افرادی در QPR بودند که قبلا در سیتی حضور داشتند. یکی از آنها مارک هیوز بود.

     

     

    باور کردنی نبود، اما این فیلم پایان بسیار متفاوتی داشت.

    هیوز در فصل 2008/09 سرمربی ما بود. در آن روز مه سال 2012، او در یک گودال دیگر بود و قصد داشت ما را از قهرمان شدن باز دارد. عجیب بود، اما بیشتر از آن به این دلیل که تعدادی از هم تیمی های سابق سیتی نیز مقابل ما بازی می کردند.

    باید شاون رایت فیلیپس را که بیشتر دوران حرفه ای خود را در سیتی بازی کرده بود، یارگیری کنم. من از سال 2008 تا 2011 در کنار او بازی کردم، بنابراین رابطه بسیار خوبی با هم داشتیم. او چندین بار در طول بازی به من تکرار کرد: "پابلو، دویدن را متوقف کن - ما به یک امتیاز نیاز داریم." به او گفتم: "و ما به هر سه نیاز داریم زیرا یونایتد بازی آنها را خواهد برد." همچنین ندوم اونوها، مدافع راست کوئینزپارک کیو پی آر در آن بازی حضور داشت که از رده های جوانان سیتی عبور کرد و هشت سال را در تیم اصلی سپری کرد.

    در واقع آنقدر دیوانه شد که این من بودم که گل را زدم که ما را 1-0 جلو انداختم.

    من بازیکنی بودم که به سختی گل می زدم. تا زمانی که سیتی را ترک کردم، پس از 9 سال، تنها 12 گل به ثمر رسانده بودم. در آن فصل 2011/12، قبل از بازی آخر یک بار گل نزده بودم. سپس در دقیقه 39 از جناح راست بالا رفتم، داخل محوطه جریمه قرار گرفتم و با یک شوت از روی پاس گل یایا توره گلزنی کردم. ما با برتری 1-0 به نیمه رفتیم و من آرزو می کردم که نتیجه به همین شکل بماند: یک گل از من برای قهرمانی سیتی.

    باور کردنی نبود، اما این فیلم پایان بسیار متفاوتی داشت.

    در نیمه دوم، جولئون لسکات، مدافع میانی کشورمان، سعی کرد با سر توپ را دفع کند، اما او از دست داد و توپ به جیبریل سیسه افتاد که در بازی 1 بر 1 اشتباه نکرد. سطح، 1-1. ما نیاز به گلزنی داشتیم، زیرا خبر از ساندرلند این بود که یونایتد برنده است.

    هر بار که توپ به سمت من می آمد و باید سانتر می زدم، احساس می کردم پاهایم 80 کیلو وزن دارند.

    هر از چند گاهی از نیمکت‌نشینان می‌پرسیدیم که حالشان چطور است. آنها می گفتند: "هنوز 1-0 است." من شک نداشتم که یونایتد بازی خود را می برد، بنابراین باید گل می زدیم. اما این کیو پی آر بود که گل بعدی را روی ضد حمله به ثمر رساند که جیمی مکی در دقیقه 69 بازی را 2-1 کرد.

    دقایق پایانی آسان نبود. من فقط آن را احساس نمی کردم، واقعاً آن را احساس می کردم. هر بار که توپ به سمت من می آمد و باید سانتر می زدم، انگار وزن پاهایم 80 کیلو است. خیلی متشنج بود

    QPR در آخرین بازی فصل 2011/12 تنها دو امتیاز بالاتر از ایمنی رفت. علیرغم باخت دراماتیک مقابل سیتی، آنها از سقوط فرار کردند زیرا بولتون فقط مقابل استوک شان مساوی کرد.
    QPR افراد زیادی را در جعبه خود قرار داد. می‌خواستیم به بیرون نگاه کنیم تا از بالای دروازه عبور کنیم، اما نتوانستیم ضربه سر بزنیم. و اگر می‌خواستیم در داخل بازی کنیم، راهی وجود نداشت. خیلی سخت بود و زمان کمتری باقی می ماند.

    وقتی آن دقایق پایانی فرا رسید، مدیریت آن بسیار سخت بود. اما چیزی در مورد هواداران سیتی وجود دارد که در فوتبال انگلیس پیدا می کنید. در هر جای دیگری، مطمئناً اگر در خانه 2-1 شکست بخورید و قهرمانی در خطر باشد، هواداران همه شما را فرا گرفته اند. آنها از هر طرف شروع به سوء استفاده از شما می کنند و شما بیشتر عصبی می شوید. من نمی خواهم آن وضعیت را در کشور خودم، آرژانتین تصور کنم.

    "خوشبختانه، جادوی ماریو بالوتلی - جادویی که در تمام سال ظاهر نشده بود - ناگهان ظاهر شد."

    اما هواداران سیتی با ما بودند. در هر تلاشی برای گلزنی، آنها ما را تشویق می کردند. هر کرنر به عنوان یک گل جشن گرفته می شد. من همیشه در مورد آن صحبت می کنم؛ این یک عامل روانی است که شما را تحت فشار قرار می دهد و باعث می شود باور کنید که ممکن است، حتی اگر بعد از 90 دقیقه فکر کنیم غیرممکن است. در انگلستان فقط این اتفاق می افتد.

     

    گل تساوی ما از یک کرنر با ضربه سر ادین ژکو به دست آمد. دقیقه 92 بود و ما را به بازی بازگرداند.

    حالا به آخرین صحنه. ما از قبل می دانستیم که یونایتد بازی خود را به پایان رسانده و پیروز شده است - پس از آن در تلویزیون دیدم که برخی از هواداران آنها قبلاً قهرمانی را جشن می گرفتند. این موقعیتی بود که QPR به خوبی از عهده آن برنمی‌آمد، زیرا آنها یک پرتاب توپ داشتند. آنها می توانستند آن را بگیرند، توپ را نگه دارند و بازی تمام می شد. اما QPR سعی کرد یک حرکت هجومی انجام دهد و توپ را از دست داد.

    این موضوع شرایط مساعدی را به ما داد تا آخرین حمله بازی را انجام دهیم. نایجل دی یونگ توپ را از دفاع بالا برد و خوشبختانه جادوی ماریو بالوتلی - جادویی که در تمام سال ظاهر نشده بود - ناگهان ظاهر شد. او بهترین پاس گل دوران حرفه ای خود را به «خوان» آگوئرو داد.

    "وقتی چنین پروژه بلندپروازانه ای می سازید، همیشه سخت ترین کار کسب اولین عنوان بزرگ است."

    آگورو بازیکنی بود که در آن لحظه باید توپ را می گرفت، زیرا فقط او می توانست بازی را برای گلزنی انجام دهد. 3-2.

    من در خط هافبک مانده بودم. وقتی امتیاز کان را دیدم روی زمین افتادم. من قدرت دویدن و جشن گرفتن را نداشتم. در آن نقطه آنقدر تنش انباشته شده بود که وقتی توپ وارد شد، باورم نمی شد. دیدم همه فریاد می زنند و کان برای جشن فرار می کند.

    عنوان قهرمانی لیگ برتر در فصل 2011/12 سومین قهرمانی سیتی از زمان ورود به لیگ فوتبال در سال 1899 بود. در 12 سال آینده، آنها هفت جام دیگر را به دست خواهند آورد
    وقتی بزرگ شدم، هرگز فکر نمی کردم قهرمان لیگ برتر شوم. در سال 2008 به سیتی رسیدم که در آن زمان تیمی میان جدول بود که هرگز به قهرمانی فکر نمی کرد. اما کمی بعد متوجه شدم که در محاصره ستاره هایی مانند سمیر نصری، داوید سیلوا، یایا توره، کارلوس توز و ادین ژکو هستم. حالا ما قهرمان انگلیس شدیم.

    در سطح شخصی، من در یک رویا زندگی می کردم.

    اما گل آگوئرو خیلی بیشتر بود. این تنها گل نبود که ما را در آن فصل قهرمان لیگ برتر کرد. همچنین این هدفی بود که تاریخ باشگاه را تغییر داد، زیرا وقتی چنین پروژه بلندپروازانه ای را می سازید، همیشه سخت ترین کار کسب اولین عنوان بزرگ است. سیتی دیگر «همسایه‌های پر سر و صدا» نبود و به هر چیزی که اکنون هستند تبدیل شد.

    من بسیار سپاسگزارم که بخشی از آن لحظه بودم. امیدوارم به اندازه کافی خوش شانس باشم که آن را به عنوان یک مربی تکرار کنم زیرا با وجود رنج، لحظه ای از جنون بود که ارزش زندگی کردن را داشت.

     

    برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد تاکتیک های فوتبال و کسب بینش از مربیان در بالاترین سطح، سایت های فوراستادی 4STUDY.IR و وبلاگ باشگاه و مدرسه فوتبال درفک البرز را  مطالعه کنید.

     

    باشگاه و مدرسه فوتبال درفک البرز، به عنوان بهترین مدرسه فوتبال کرج تلاش دارد تا همگام با تمرینات بهترین آکادمی های فوتبال دنیا جلو رفته و استعدادهای بهتررا به فوتبال ملی و باشگاهی ایران معرفی کند. شما نیز می توانید عضو باشگاه درفک البرز شده و در مسیر حرفه ای شدن قدم بردارید.

     

    درفک البرز