بسته
(0) کالا
هیچ محصولی در سبد خرید شما وجود ندارد.
بخش های آکادمی فوتبال دُرفَک البرز
    فیلترها
    Preferences
    جستجو
    خبرخوان

    نوشته‌های بلاگ خرداد 1400

    هوش هیجانی و تاثیر آن در موفقیت تیم های فوتبال | FCDORFAK
    0 هوش هیجانی و تاثیر آن در موفقیت تیم های فوتبال | FCDORFAK

    این یک واقعیت ثابت شده است که هوش هیجانی کارمندان یا ورزشکاران بر نتایج آنها تأثیر می گذارد. با این حال، به طور سنتی هوش هیجانی بیش از رویکردهای گروهی، هوش هیجانی فردی مورد مطالعه قرار گرفته است.

    در سال 2012، دانشگاهیان دانشگاه آرکانزاس رابطه مثبت و معناداری را بین میانگین هوش هیجانی در یک گروه و انسجام آن کشف کردند.

    آنها در تحقیق خود، نظر پروفسور دی فینک را تأیید کردند که: "وقتی کسی در مورد خود یاد می گیرد، تقریباً به ناچار در مورد دیگران می آموزد و برعکس." آنها همچنین دریافتند که احساسات و خلق و خوی مسری است، بنابراین در گروهی که باید اهداف خاصی را بدست آورند، وقتی اعضای بیشتری، آگاهی بیشتری نسبت به احساسات خود داشته باشند، ارتباط موثرتری بین آنها برقرار خواهد شد که تأثیر مثبتی بر عملکرد آنها خواهد داشت.

    هوش هیجانی در فوتبال FCDORFAK

    در ورزش، دانشگاهیان ایالات متحده در سال 2015 به این نتیجه رسیدند که هوش هیجانی بر احتمال موفقیت یک تیم تأثیر می گذارد. در صورت وجود بار عاطفی، دو ورزشکاری که وظیفه یکسانی را انجام می دهند بسته به هوش هیجانی خود می توانند نتایج بسیار متفاوتی کسب کنند. اگر نقش مربی به معادله اضافه شود، شخصیت، انگیزه و انتظارات در مورد عملکرد تأثیر اصلی در نتایج گروه خواهد داشت.

    به همین دلیل، آنها ادعا می کنند، مدیریت احساسات تیم به درستی بسیار مهم است.

    از نظر فردی، در مطالعات متعدد شواهدی از رابطه مثبت بین عملکرد یک ورزشکار و توانایی آنها در شناخت و مقابله با محرک های عاطفی وجود دارد.

    با این حال، اعضای یک تیم باید همکاری کنند و با احساسات هم تیمی های خود سازگار شوند. در جاهایی که تعامل وجود دارد و این بین اعضای یک تیم ضروری است، هم واکنش های احساسی خوب و هم بد وجود دارد.

    در این زمینه، اقدامات تکانشی می تواند فاجعه بار باشد، و نشان می دهد که چگونه هوش هیجانی می تواند تفاوت بین موفقیت و شکست را ایجاد کند.

    یوزف پرویزین، استاد مغز و اعصاب، در مقاله خود در سال 2009 که تعصبات رایج در علوم شناختی را توصیف می کند، در مورد لزوم درک مناطق نئوکورتیکال و زیر قشر مغز به عنوان دو قسمت بسیار بهم پیوسته مغز که از یکدیگر بازخورد می گیرند، صحبت می کند.

    این بدان معنی است که یک تعامل پویا بین شناخت (neocortex) و احساسات وجود دارد. این اقدامات تکانشی پیش گفته نتیجه بازخورد گفته شده از احساسات و شناخت است.

    به گفته کیورستاین و میلر، احساساتی که منجر به اقدامات تکانشی می شوند، بلافاصله ظاهر می شوند و هنگامی که نظم فعلی توسط یک رویداد درک شده در مسابقه قطع می شود، تحریک می شوند. هنگامی که این اتفاق می افتد، نئوکورتکس، آمیگدالا و سایر مناطق زیر قشر با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و از طریق بازخورد روی یکدیگر تأثیر می گذارند، بنابراین افکار و اندیشه هایی را که در اثر احساسی ایجاد شده اند، باعث آگاهی می شوند.

    به نوبه خود، این افکار احساسات را تأیید و ارتقا می بخشد. مانند ماهی که دم خود را گاز می گیرد، منجر به اقدامی تکانشی می شود.

    در ورزش، به طور ذاتی، و به ویژه در ورزش های گروهی، حتی در جلسات تمرینی نیز مرتباً احساسات خوشایند و ناخوشایند ایجاد می شود. در سال 2017 ، Ye Hoon Leea و Packianathan Chelladuraib اظهار داشتند که موارد شدید وجود دارد که عدم تنظیم و کنترل احساسات می تواند به عنوان مثال، بر روانشناسی تیم های جوانان تأثیر بگذارد.

    در تحقیقات خود، آنها کشف کردند که اگر به آنها فضایی داده نشود که بتوانند احساسات واقعی را ابراز کنند، جوانان ورزشکار تمایل دارند که آنها را پنهان کنند یا آنها را جعل کنند به عنوان نوعی سازگاری، که می تواند منجر به اختلاف نظر عاطفی و احساس عدم اصالت شود می تواند تأثیر مستقیم بر خستگی داشته باشد.

    در مورد راه های ارتقا intelligence هوش هیجانی در گروه ها، ونسا اورچ دروسکات و استیون بی ولف یک مطالعه در Harvard Business Review در سال 2001 منتشر کردند که مجموعه ای از جنبه های کلیدی برای مدیریت یک گروه یا تیمی را توصیف می کند که اعضای آنها از نظر فرهنگی، شرایط و انگیزه های مختلف متفاوت هستند. مطالعه آنها بر اساس این ایده بود که هیچ سیستم واحدی برای همکاری بین افراد وجود ندارد که بتواند در تیم های مختلف برای دستیابی به اثرات مشابه اجرا شود.

    شرایطی که اعضای تیم را با روشی متعهدانه و با انگیزه درگیر وظایف می کند به اعتماد ایجاد شده بین آنها، ظهور هویت گروهی و احساس کارآیی مشترک بستگی دارد. بدون این سه شرط، برخی از گروه ها می توانند فعالیت کنند، اما مطمئناً این کار را از طریق سناریوهای سرکوب انجام می دهند تا تعهد بین اعضای تیم.

    در این راستا، مربی باید سبکی از رهبری را رعایت کند که به احساسات و انگیزه های خود فرد متوسل شود، مبتنی بر همدلی به عنوان عامل اصلی، مطابق با سیستم مربی، پرورش اعتماد به نفس لازم برای تولید بیان و تقسیم احساسات در بین بقیه گروه.

    برای تیم مهم است که جو و قوانینی داشته باشد که ظرفیت عاطفی جمعی را تقویت کند، یعنی من

    توانایی اعضای ts در پاسخ به موقعیت های ناخوشایند احساسی که می تواند تأثیر منفی بر نتایج داشته باشد. به همین دلیل واداشتن یک گروه از نظر عاطفی بسیار دشوارتر از یک فرد باشد، زیرا این فقط مسئله پرداختن به آگاهی شخصی از احساسات خود نیست، بلکه در مورد تعاملات درون گروهی و در سطوح مختلف است.

    برای ایجاد این قوانین، این محققان تیم را تشویق می كنند كه سعی كنند موقعیت هایی را كه از دیدگاه هم تیمی هایشان روبرو می شوند، یعنی درک بین فردی و برداشت از چشم انداز، در نظر بگیرند. اگر در میان اعضای یک تیم قدردانی و احترام ایجاد شود و حمایت از آنها تقویت شود، چنین رویکردی اعتماد بیشتر و احساس قویتر هویت گروه را ایجاد می کند.

    یک موقعیتی که باید از آن اجتناب شود، ظهور دسته ها است، یعنی گروه هایی در تیم که روابط عاطفی قوی با یکدیگر ایجاد می کنند، اما روابط ضعیف با بقیه. این شرایط در بین تیم های ورزشی غیر معمول نیست.

    به همین ترتیب، بدون اعتماد به نفس ارزیابی و گرفتن بازخورد از دیگران، نمی توان جو اعتماد ایجاد کرد. بازخورد از خارج حتی می تواند مفید باشد. نکته مهم این است که تیم ها از هر آنچه که به دست آورده اند آگاه باشند. فرض نظرات ارزشیابی در رابطه با عملکرد به تقویت توانایی عاطفی در برخورد با اطلاعات ناجور در آینده و تشویق به حل فعالانه مشکلات کمک می کند. در مورد جو، هدف این است که گروه به هر چالش پیش آمده پاسخ مثبت دهد. تمرکز تنظیم احساسات باید اطمینان حاصل کند که قوانین خوش بینی را نسبت به تفسیرهای منفی تشویق می کنند. نتیجه ایده آل این است که احساسات در بین اعضای یک تیم و در خود تیم از نظر باطنی و ظاهری هدایت شوند.

    در پایان، یک فرمول برای دستیابی به این شرایط ذهنی به سود حل اختلافات یا اختلاف نظرات درون گروهی از طریق مذاکراتی است که منجر به راه حل های متقابل می شود. در عملکرد انسان، پیتر جوردن و اشلیا تروت مطالعه ای را منتشر کردند که ادعا می کند هنگامی که در حل و فصل یک کار در یک سازمان اختلاف وجود دارد، اگر تهدید به عزت نفس اعضا وجود داشته باشد، مشکلات عاطفی بوجود می آیند، به طور کلی ترس از نداشتن پاسخ درست.

    بنابراین مهم است که هدف این قوانین باشد که اعضای تیم بتوانند از دیگر دیدگاه های خود در جستجوی راه حل بدون ترس از اشتباه بودن قدردانی کنند. جای تعجب نیست که DJ Canary و WR Cupach نتیجه گرفتند که ادغام یک تیم براساس توانایی فرد در گوش دادن و هضم نظرات دیگران است و بالعکس، برای اینکه نتیجه برای کل گروه مفید باشد.

    به عنوان مثال، در نسخه 2020 کنگره ورزشی فردا که توسط مرکز نوآوری بارسا برگزار شد، مربی سوئدی تیم ملی برزیل ، پیا سانداگه ، توضیح داد که چگونه بازیکنان خود را تشویق می کند تا به ترتیب در مورد همه چیزهایی که در زمین خوب بوده است صحبت کنند برای ایجاد افکار مثبت ، اما مهمتر از همه توانایی سازگاری با افراد دیگر را تأکید می کند. در مورد او، او اعتراف كرد كه هنگام ورود به برزيل، از ديدن بازيكنان به طور منظم ده تا پانزده دقيقه با تاخير برای تمرين می آيند، تعجب كرد، اما وقتی نوبت به وضع قوانين سخت شد، متوجه شد كه نمی تواند كارها را در برزیل همانطور که در سوئد انجام داده بود، پیش ببرد. زیرا آنها فرهنگ های مختلفی بودند. این موردی است که تحمیل، بدون درک و دانستن، پیامدهای عاطفی منفی برای گروه به همراه خواهد داشت.

    ثبت نام در بهترین باشگاه و مدرسه فوتبال استان البرز و کرج FCDORFAK